اعتراف
بعد ماه ها اومدم پیشت اعتراف کنم هر وقت کارم گیره، دلم هم پیشت گیره… دعا کن همیشه کارم گیر باشه…
بعد ماه ها اومدم پیشت اعتراف کنم هر وقت کارم گیره، دلم هم پیشت گیره… دعا کن همیشه کارم گیر باشه…
چه سرگذشت عجیبی است، رنج های دختر یک پیامبر زجر کشیده! فکر کنم همیشه وقتی علی به در خانه می رسید، به عشق دیدن فاطمه، همه رنج هایش را مثل «در خیبر» از جا می کند و پرت می کرد یک طرف، و با تمام وجود لبخندی بر لبش نقاشی می کرد، تا مبادا خاطر …
بهار حرفهای تو با من رسید، و من هنوز با تو حرف نزدهام تو هی هر روز به من تلنگر می زنی که بیا… من هم می گویم فردا… . . . کاش کمی «حرفگوشکن» بودم… رنگ خدا
چقدر کبوتر اینجاست. واقعاً عجیب است! اینجا جز خاک چیزی دیگری نمی توان یافت، جز کوهی از غربت. باور كن بقيع همين جاست… و اين همه غربت در اين گوشه دنيا، يك جا جمع شده اند، والا چه دلیل دیگری برای کبوتر که در زمینی خشک منزل گزیند؟ خوشا به حالت خاک خوش به حال …
خدايا تو انسان را آفریدي و به او برای پرواز و رسیدن به خود دو بال دادي. اما… اما از بد يا خوب روزگار شيطان را هم به او هديه دادي كه هي در گوش او بخواند و هي او را وسوسه كند و تو از آن بالاها يا نه همان جا نظاره كني كه …